×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پسرایرونی

زندگی رویا نیست

 

دردی شیرین بر سینه ی بی قرارم می کوبد. دردی شبیه عشق.دردی که سایه ی نوازشگر نگاهت را می جوید. کاش می دانستی که چقدر دل تنگ توام.لب هایم خاموشند اما کاش غوغای درونم را می شنیدی، تا من همیشه آرام و بی پروا به تماشایت می نشستم و با دبدن غنچه ی لبخندی که در میان لب هایت پرپر می شد توان زندگی می یافتم.آه که چقدر سرگردانم...

منم و سکوت و تنهایی.

کاش می توانستم بانگ عشق را به صدا درآورم تا طنین دل نوازش را می شنیدی و باورم می کردی.

مرا که این همه بی تو بی تابانم

 

یکی را دوست می دارم

ولی هرگز نمی داند

نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاهم

ولی افسوس...

او هرگز نمی خواند!!!

زندگی زیبایی است

می توان بر درختی تهی از بار٬ زد پیوندی

می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

می توان از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو ...

هر دو بیزار از این فاصله هاست ...

هفت شهر عشق

شهر اول: نگاه و دلربايی

شهر دوم: ديدار و آشنايی

شهر سوم: روزهای شيرين و طلايی

شهر چهارم: بهانه ، فکر ، جدايی

شهر پنجم: بی وفايی و بی خيالی

شهر ششم: دوری و بی اعتنايی

شهر هفتم: اشک ، آه ، تنهايی  

سه شنبه 25 بهمن 1390 - 11:03:17 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم